جمالالدین عبدالرزاق اصفهانی
جَمالُالدّینِ عَبْدُالرَّزّاقِ اِصْفَهانی، از شاعران نامآور زبان فارسی در سدۀ 6 ق / 12م، که ظاهراً در اوایل سدۀ مزبور زاده شده بود.
به گواهی شعر خود او (ص 82) و منابع کهن، نام وی محمد، و نام پدرش عبدالرزاق بوده است (راوندی، 33؛ جاجرمی، 1 / 46؛ عوفی، 2 / 402؛ شمس قیس، 401؛ دولتشاه، 136)، اما آذربیگدلی (ص 175) و به تبع او هدایت (ریاض ... ، 283) بهاشتباه نام پدر وی را به جای نام وی ذکر کردهاند (قزوینی، محمد، 2 / 167؛ فروزانفر، سخن ... ، 547). در این میان، سعید نفیسی ــ گـویا به تبعیـت از ابن فوطـی ــ نام او را عبدالله و کنیۀ وی را ابومحمد آورده است (تاریخ ... ، 101)، به تصریح اغلب منابع، از جمله به گواهی شعر فرزندش کمالالدین اسماعیل (ص 137)، او ملقب به جمالالدین، و به گواهیِ برخی از منابع ملقب به ملکالشعرا بوده (جاجرمی، همانجا)، و احتمالاً از جانب یکی از ممدوحان خود لقب سیدالشعرا گرفته است (جمالالدین، 34؛ نفیسی «جمالالدین ... »، 109؛ دامادی، شرح ... ، 42-43). همۀ منابع زادگاه او را اصفهان ذکر کردهاند (قزوینی، زکریا، 82؛ دولتشاه، 141؛ آذر، همانجا) و جمالالدین خود نیز در چند جایدیوان بهاین موضوع اشاره دارد (برای نمونه، نک : ص 397،409).
چنانکه از برخی از ابیـات دیـوان جمالالدین برمـیآید (نک : ص 247-250؛ فروزانفر، همان، 548) و پسرش کمالالدین اسماعیل نیز بدان اشاره کرده است (ص 191)، خانوادۀ وی در شمار پیشهوران بودهاند و خود وی نیز به زرگری اشتغال داشته و نقاشی میکرده است: «تا چو من باشند ابرو باد دائم در دو فصل / در ربیع این نقشبندی در خزان آن زرگری» (جمالالدین، 335؛ عوفی، همانجا؛ اوحدی، 2 / 911؛ قس: وحید، «ز»). به گفتۀ راوندی، نویسندۀ همعصر جمالالدین، وی در نقاشی توانا بوده، و در جُنگی که به سفارش پادشاه سلجوقی، طغرل بن ارسلان (سل 573-590 ق / 1177-1194م) تهیه میشده، صورت شاعران را نقاشی میکرده است. به این سبب به «جمال نقاش» نیز معروف است (راوندی، 57؛ جمالالدین، 295؛ وحید، «ح»؛ فروزانفر، مجموعه ... ، 360-361). برخی به اشتباه، جمال نقاش را از دوستان جمالالدین شاعر به شمار آوردهاند (اقبال، 477؛ وحید، همانجا). جمالالدین در دیوان به «نقشبندیِ» خود اشاره دارد (همانجا) و برخی از تذکرهها نیز با عباراتی چون «کلک مانی هنر» و «ارتنگ مانوی» دربارۀ شعر او که ایهامی لطیف به هنر نقشبندی وی دارد، اشاره کردهاند (رازی، 2 / 916؛ اوحدی، 2 / 911). وی با آنکه به نقشبندی و زرگری میپرداخت، در کسب معارف معمول در آن روزگار میکوشید؛ و از فحوای اشعارش (همانجا) چنین برمیآید که با علوم روزگار خود آشنایی کامل داشته است (نک : فروزانفر، سخن، 549-550).
جمالالدین شاعری توانا، اما به سبب لکنت زبان، در عرصۀ زبانآوری ناتوان بود و رقیبان او بر این امر خرده میگرفتند (جمالالدین، 21، 257، 300؛ وحید، «ط »). براساس اشارهای که در دیوان وی (ص 289) و نیز در شعر کمالالدین اسماعیل (ص 142) وجود دارد، جمالالدین 4 فرزند داشته که از میان آنها کمالالدین اسماعیل (د 635 ق / 1238م) در شاعری به مرتبهای والا رسیده، و «خلاق المعانی» نام گرفته است (دولتشاه، 148-149). با این همه، دولتشاه فرزند دوم او ــ معینالدین عبدالکریم ــ را نیز «بس دانشمند و فاضل» معرفی کرده است (ص 149). کمالالدین به درگذشت برادر جوانتر خود اشاره میکند (ص 434) و وحید دستگردی (همانجا)، براساس شعری از جمالالدین (ص 386) نام او را کمالالدین محمود دانسته، و تصور کرده که بعد از درگذشت، لقب او به برادرش کمالالدین اسماعیل رسیده است؛ در حالی که، با بررسی شعر مزبور، بعید به نظر میرسد که آن شعر دربارۀ فرزند شاعر باشد. همچنین دولتشاه (ص 155) رفیعالدین لنبانی (شاعر اصفهانیِ اواخر سدۀ 6 ق / 12م) را از اقران جمالالدین، و تذکرهنویسان بعدی، رفیعالدین را خواهرزادۀ وی معرفی کردهاند (اوحدی، 3 / 1414؛ هدایت، مجمع ... ، 2(1) / 678). افزون بر آن، هدایت شرفالدین شفروهای اصفهانی (شاعر اواخر سدۀ 6 ق / 12م) را از اقربای جمالالدین دانسته است (همان، 2(1) / 800).
به نظر میرسد که جمالالدین در سراسر عمر در اصفهان اقامت داشته است، اما برخی به استناد شعری از او (ص 413) گمان بردهاند که وی به شهر گنجه سفر کرده (نفیسی، «جمالالدین»، 116)، و در آن شهر با نظامیگنجوی (د 614 ق / 1217م) دیدار داشته است (وحید، «یز»). همچنین به سبب مدایحی که برای فرمانروای مازندران سروده، از جمله: «صیت سخایت مرا خواند برون ز اصفهان» (ص 308)، از سفر کردن وی به مازندران سخن گفتهاند (نفیسی، همان، 113؛ فروزانفر، همان، 552؛ وحید، همانجا). در دیوان جمالالدین اشعاری هست که سفر وی را به جایی نامعین و نیز دلتنگی او را در این سفر، از دوری دوستان تأیید میکند (ص 44).
براساس اشاراتی که جمالالدین در دیوان به پیری خود دارد (ص 292، 392)، ظاهراً نزدیک به 80 سال عمر کرده است؛ نویسندۀ همعصر او، راونـدی ــ که کتاب خود را در 589 ق نگاشته ــ از او همانند درگذشتگان یاد کرده است (ص 33). بنابراین، به احتمال زیاد روایت تقیالدین کاشی (د 1016ق / 1607م) مؤلف خلاصة الاشعار، مبنی بر درگذشت او در 588 ق دارای صحت بیشتری است (قزوینی، محمد، 2 / 167؛ فروزانفر، همان، 554).
با این همه، در برخی منابع سالهای 580 ق / 1184م (نفیسی، تاریخ، 1 / 101) و 600 ق (فروزانفر، همانجا) نیز برای تاریخ درگذشت وی ذکر شده است. در مرثیهای که کمالالدین اسماعیل برای پدر خود سروده (ص 134)، ماده تاریخ و یا اشارهای که حاوی تاریخ درگذشت وی باشد، نیامده است. مدفن جمالالدین در روزگار اوحدی مؤلف عرفاتالعاشقین (سدۀ 11ق / 17م) در «عین شهر اصفهان، قریب به دروازۀ سید احمدیان» برجا بوده است (2 / 912). به روایات تواریخ اصفهان، مدفن او در محلۀ جوباره (جهانبارۀ) اصفهان، یعنی در محل آرامگاه شماری از علما و فضلای خاندان آل صاعد، در کنار مقبرۀ پسرش کمالالدین اسماعیل قرار داشته که به مرور ایام ویران شده است (جابری، 169؛ مهدوی، 141؛ بحرالعلومی، 91).
ممدوحان
با آنکه جمالالدین در برابر ممدوحان، شکرگزار خداوند است که صنعتی میداند (ص 257) و به این سبب «مدح انگشت خویش» میگوید (همانجا)، دیوان او آکنده از مدایح امیران، حاکمان و دیگر کارگزاران حکومتی است. شمار درخور توجهی از اشعار او، در ستایش خاندان صاعدیان اصفهان است که ریاست حنفیان آن شهر را برعهده داشتهاند. از مجموع 133 قصیدۀ دیوان او، 29 قصیده در ستایش رکنالدین صاعد، 14 قصیده در مدح قوامالدین صاعد، و 5 قصیده در مدح صدرالدین بن قوامالدین و نظامالدین ابوالعلاء صاعد و بهاءالدین بن قوامالدین از صاعدیان اصفهان است. او همچنین ستایشگر دیگر خاندان حکومتگر اصفهان، یعنی خجندیان بود که ریاست شافعیان این شهر را برعهده داشتند و میان آنها و صاعدیانِ حنفی همواره نزاع و خصومت وجود داشت. در دیوان جمالالدین تنها 4 قصیده درستایش صدرالدین محمود خجندی (د 592 ق / 1196م) و یک قصیده در مدح جمالالدین خجندی دیده میشود و به نظر میرسد که شاعر، تعدادی از آنها را از ترس یا ملاحظۀ صاعدیان از بین برده باشد (جمالالدین، 283).
او همچنین تنی چند از پادشاهان سلجوقی از جمله: معینالدین ملکشاه (سل 547-548 ق / 1152-1153م)، محمد بن ملکشاه (سل 548- 554 ق / 1153-1159م)، ارسلان بن طغرل (سل 556-573 ق / 1161-1177م) و طغرل بن ارسلان (سل 573-590 ق / 1177-1194م) را ستایش کرده (لینپول، 137)، و چون نزدیک به 41 سال مداح این خاندان بوده است، او را از شاعران سلسلۀ آل سلجوق به شمار آوردهاند (نفیسی، «جمالالدین»، 114). جمالالدین قصایدی در مدح جهان پهلوان محمد بن ایلدگز (حک 568- 581 ق / 1173-1185م) دومین اتابک آذربایجان و حسامالدوله اردشیر بن حسن (حک 567-602 ق / 1172-1206م) از ملوک آل باوند که بر مازندران حکومت میکرده، سروده است (فروزانفر، سخن، 552). نزدیک به 20 قصیدۀ او نیز در ستایش وزرا و امرای روزگار خود است که شخصیت بسیاری از آنان امروزه بر ما معلوم نیست (نفیسی، همانجا).
دولتشاه در یک جا از تذکرۀ خود، جمالالدین را از «اکابر عصر که در روزگار سلطان محمد ظهور یافتهاند» (ص 136)، معرفی میکند و در جایی دیگر ظهور او را در «روزگار دولت سلطان جلالالدین خوارزمشاه» میداند (ص 142)؛ اما ظاهراً منظور او سلطان تکش خوارزمشاه است که ری و اصفهان را در فاصلۀ سالهای 589 و 590 ق / 1193 و 1194م بر ممالک خوارزمشاهی افزود (لینپول، 160). این اشتباه به آتشکدۀ آذر (ص 175)، عرفات العاشقین اوحدی (همانجا) و مجمع الفصحای هدایت (1(1) / 471) نیز راه یافته است؛ اما با وجود آنکه ظهور جمالالدین در روزگار تکش خوارزمشاه بوده، هیچ شعری در مدح این پادشاه در دیوان جمالالدین دیده نمیشود (نفیسی، همان، 110).
معاصران
زمانهای که جمالالدین در آن زندگی میکرد، از روزگاران دورانساز و سبکآفرین شعر فارسی بهشمار میرود؛ زیرا در این روزگار، شماری از شاعران بزرگ زبان فارسی، یا سالهای پایانی عمر خود را میگذراندند و یا زمان شکوفایی شعر آنها تازه آغاز شده بود. جمالالدین با آنکه پیوسته مقیم اصفهان بود، اما با برخی از آنها ارتباط شعری داشت. هنگامی که خاقانی در 551 ق / 1156م پس از زیارت کعبه، مثنوی تحفة العراقین (ختم الغرایب) خود را به عنوان رهآورد آن زیارت برای صدرالدین محمد خجندی و جمالالدین محمود خجندی (از رؤسای شافعی) به اصفهان فرستاد (خاقانی، 355؛ افشار، 21)؛ جمالالدین که از مفاخرههای خاقانی برآشفته بود (زرینکوب، با کاروان ... ، 157)، در قصیدۀ «کیست که پیغام من به شهر شروان بَرَد» (ص 85)، ابتدا به نکوهش خاقانی، و در پایان به ستایش وی پرداخت (ص 85-88)، و خاقانی در جوابیۀ منظومی که در 573 ق / 1177م (افشار، 16) برای شاعران اصفهان فرستاد: نکهت حورا ست یا هوای صفاهان (ص 353)، از اینکه به جرم هجویۀ مجیرالدین بیلقانی (د 586 ق / 1190م)، شاگرد وی، بر او عتاب کردهاند، گله کرد: جرم زشاگرد، پس عتاب بر استاد؟! / اینت بد استاد از اصدقای صفاهان (ص 356؛ بهار، 1 / 172؛ وحید، «ه »).
جمالالدین با مجیرالدین بیلقانی، شاگرد خاقانی و کارگزار حکومت ایلدگزیان در اصفهان، نیز ارتباط شاعرانه داشت. هنگامی که مجیرالدین در اشعار خود به نکوهش اهالی اصفهان پرداخت (قطعۀ 51، رباعیهای 56، 126؛ آبادی، 27)، جمالالدین به هجویههای او پاسخی تند داد (ص 400، 402؛ زرینکوب، سیری ... ، 61) و چون مجیرالدین معزولوار از اصفهان به آذربایجان رفت، هنگامی که از جانب حکومت قزل ارسلان عثمان بن ایلدگز (حک 581 -587 ق / 1185-1191م) مأموریت یافت تا به اصفهان بازگردد، با جمالالدین از در دوستی درآمد (اوحدی، همانجا؛ هدایت، همان، 3(1) / 1185) و قطعهای در مدح او سرود (نک : قطعۀ 53؛ جمال الدین، 411؛ آبادی، 28) و جمالالدین نیز در قصیدهای به ستایش او پاسخ داد (ص 124؛ وحید، همانجا).
شاعر دیگری که جمالالدین با او مراودات شاعرانه داشت، ظهیرالدین فاریابی (د 598 ق / 1202م) است که جمالالدین در ترکیببندی، او را «آفتاب فضل» و «سلطان نظم و نثر» نامیده است (ص 349؛ فروزانفر، سخن، 554؛ زرینکوب، همانجا). ظهیر فاریابی نیز در قطعهای که در پاسخ جمال الدین سروده، با لقب «افتخار جهان» از او یاد کرده است (قطعۀ 71؛ یزدگردی، 299، 305؛ فروزانفر، همانجا). ادبشناسان قصیدۀ جمال الدین را از باب «استحکام الفاظ و معانی» بسیار برتر از شعر ظهیرالدین دانستهاند (وحید، «ید»).
جمالالدین با شرفالدین شفروهای اصفهانی (دولتشاه، 154؛ اوحدی، 3 / 1790؛ هدایت، همان، 2(1) / 800) و رفیعالدین لنبانی ــ که گویا خواهرزادۀ وی بوده (دولتشاه، 155؛ اوحدی، 3 / 1414؛ هدایت، همان، 2(1) / 678) ــ روابط شاعرانه داشته، و در چند مورد شرفالدین را هجو کرده است (دولتشاه، 154). اما در دیوان جمالالدین نشانهای از این هجویات نیست و صفا با قرائت دگرگونۀ عبارت دولتشاه، به تصور هجو شرفالدین از جمال الدین رسیده است (نک : 2 / 740).
اشعاری در ستایش انوری، رشید وطواط، مجدالدین همگر و اثیرالدین ابهری وزیر شاعر طغرل بن ارسلان سلجوقی در دیوان جمالالدین (ص 146، 149، 392، 398، 429) دیده میشود که نشانـۀ ارتباط شاعرانۀ او با آنها ست (در این باره، نک : نفیسـی، «جمالالدین»، 159؛ وحید، «یج»؛ دامادی، شرح، 47). از مجموع این مراودات منظوم شاعرانه نکتههایی از چگونگی نگرش شاعران سدۀ 6 ق / 12م به شعر شاعران همعصرشان به دست میآید که در بررسی سیر تحول نقد ادبی در ایران مفید تواند بود (همانجا).